پارت۱۲

kimiya kimiya kimiya · 1403/03/10 16:04 · خواندن 1 دقیقه

ادامه مطلب

مرینت: اون  اون اون لوکا بود وایی مگه نمرده بود خدایا الان اینو چیکار کنم جوابشو دادم

لوکا:به به مرینت خانم پارسال دوست امسال اشنا

مرینت:مگه مگه تو نمرده بودی

لوکا:چی چی چی میگی من کی همچین حرفی بهت زده بود هان

مرینت:اماندا گفته بود و اون الان با ادرینه

لوکا:چی میگی منو اماندا الان ۲تا بچه داریم😐

مرینت : چیییییییی😳

لوکا:بگو چرا اماندا یک چیزی از من پنهون میکرد خوب ببین مرینت ادرین حالش خیلی خیلی خراب شده و تو باید برگردی 

مرینت:اما اما لوکا اون به من گفته که اگه برگردم ادرینو میکوشه

لوکا:ببین مرینت ادرین ازتو یکم نفرت گرفته این چند وقتی که گذشتا و اماندا امکان داره از این فرصت سوءاستفاده رو بکنه

مرینت:من باید فکر هامو کنم لوکا بهت خبر میدم فعلا

لوکا:باشه فعلا

مرینت:باورم نمیشد یعنی لوکا زندست

 

لوکا:فکرشو نمیکردن اماندا همچین کاری رو باهام کرده باشه به حسابت  میرسم

ادرین:این چند وقت از مرینت تنفر گرفتا بودم اماندا بهم گفته بود که مرینت با لوکا رفته ازش متنفرم متنفر

اماندا:نقشه هام خیلی خوب داره پیش میره چند ساله که گذشته مرینترفته و ادرینو کم کم دارم......

برای پارت بعد ۱۰تا لایک یا کامنت فعلا بای