پارت ۱۰ عاشقتم

kimiya kimiya kimiya · 1402/12/17 08:06 · خواندن 1 دقیقه

مشکلات خانوادگی داشتم شرمنده خوب بریم سراغ پارت

ا:صدای جیغ مرینت رو شنیدم سریع سوییچ ماشین رو برداشتم و دویدم سمت ماشین سوارش شدم و پام رو روی گاز گزاشتم اصلا اون موقعه هیچیز جز مرینت برام مهم نبود داشتم گریه می کردم امیدوارم حالش خوب باشه

م:چشام رو باز کردم دیدم داخل یک انبارم که یهو یکی وارد شد چی اون اماندا بود! 

اماندا:به به بلخره خانم بیدار شدن 

م:تو از جون من چی میخوای هااا بگو 

اماندا:من نمیخوام جونت رو بگیرم میخوام ادرینت رو بگیرم فهمیدیی

م:و اگه من نخوام چی ؟

اماندا :میکشمت 

م:خو جون منو بگیر ولی ادرین باتو هیچوقت نمیمونه

اماندا:دوست داری ادرینم بکشم

م: باشه باشه بگو ازم چی میخوای

اماندا :من لوکا رو کشتم پس راحتی ببین تو میری از این کشور و دیگه برنمیگردی فهمیدی

م: ب باشه

ا:رسیدم خونه ی مرینت اما کسی نبود رفتم تو اتاقش دیدم اماندا اونجاست باداد گفتم با مرینت چیکار کردیییییی

اماندا:مرینت رفته و تو دیگه ماله منیییییسسققق

ا:تو اینو شنیدم رفتم سمت اماندا و......

ببخشید اگه کم بود خیلی کار دارم برای پارت بعد

۱۰کامنت 

خوب بای