پارت ۱۱
واقعا از دستتون ناراحتم من یک عالمه زحمت میکشم بعد به شرط نمیرسه واقعا که
ا:رفتم سمته اماندا ودستم رو مشت کردم و زدمش انقدر زدمش که صورتش پر خون شده بود
م:با حرف اماندا سریع پاریس رو ترک کردم و به کانادا رفتم اما چه فایده که ادرین نمیدونه من از باردارم
ا:میخواستم مرینت رو پیدا کنم ولی اون نبود هیجا نبود دیگه از گشتن ناامید بودم خیلییی
اماندا:ادرین منو زد ولی بعد از چندوقت اروم شد و حالا اون ماله منه
بعد از ۱سال
ا:عه خدایا باز این میمون اومد
اماندا:سلام عشقممممممممم برای امشب اماده ایییییس
ا:عه حالم بهم خورد🤢نه فعلا نه
اماندا:عه وا عشقم چراااا
ا:چون امروز کار دارم بفهممممم
م: من چند وقت پیش زایمان کردم و بچم دختر بود اون موهای ابی و چشم های سبزی داشت چشماش شبیه ادرین بود اسمش رو گذاشتم
ماریا خیلی خوشگل بود اون الان ۱ماهشه
و من خیلی دلم برای ادرین تنگ شده خیلی هرشب براش گریه میکردم
بعد از دوماه یهو گوشیم زنگ خورد با دیدن شماره چشمام گرد شد
برای پارت بعد ۵تا لایک و ۵تا کامنت اگه پر نشه ادامه نمیدم